---دید دیگر
این روزها همه دم از کمبود آب میزنند... این که منابع آبی محدوده و دسترسی به آنها محدودتر... اینکه سطح آبهای زیرزمینی به سنگ بستر رسیده و اینکه باید آب را نیز از خارج کشور وارد کنیم... به راستی مشکل از کجاست؟ آیا تنها از نوع مصرف ماست؟؟؟ اینکه میگویند در مصرف آب دقت کنید و هدر ندهید... و از این دست حرفها درست؛ که این، هم دستور شرع ماست و هم مورد پذیرش عرف ما. اما آیا فقط مشکل در مصرف آب آشامیدنی است؟ آیا یک خانه کوچک در پایین شهر در مقایسه با خانه ای بزرگ دارای استخر و آبنما و... مصرف یکسانی دارند؟ آیا همه زیر ساختها برای جلوگیری از هدرروی آب رعایت شده و کارهای لازم انجام گرفته؟ میزان مصرف شهروندان و صرفه جویی های خانگی چقدر در حل بحران آب موثر است؟ واقعیت این است که درصد بالای مصرف آب در کشور ما و همه دنیا البته، مصارف صنعتی هست و خود صنعت نقش مهمی برای برنامه ریزی در این زمینه دارد. اگر برنامه ریزی ها به گونه ای باشد که حداقل مصرف را داشته باشیم یا مصرف چندباره آب در بخشهایی که آلودگی کمتری به دنبال دارد و یا آلودگی آب در حد کم اهمیت چندانی ندارد(مثل قسمتهایی که آب به عنوان سردکن مورد استفاده است نه شستشو دهنده)، خود کمک بزرگی به حل این بحران است. در مصارف خانگی هم کارهایی می توان انجام داد. الان نمونه های خارجی هم وجود دارد. برای مثال، پساب حمام که نسبت به بقیه فاضلاب منزل آلودگی کمتری دارد، وارد سیفون توالت می شود. برعکس در کشور ما، آب تمیز آشامیدنیست که در سیفون، مستقیم به فاضلاب تبدیل می گردد. به همین ترتیب برای آبیاری باغچه ها و گیاهان شهری نیز میتوان از پسابهای با آلودگی کمتر و غیر آشامیدنی استفاده کرد. مثل آبی که برای شستن سبزیها در منزل استفاده شده در صورتیکه آلوده به مواد شیمیایی نباشد. اما نکته مهم در صرفه جویی آب، استفاده از منبع عظیم و ناتمام خورشیدی است. که در کشور ما اصلا توجهی به آن نمی شود و هیچ برنامه ریزی برای استفاده عمده از آن صورت نگرفته است. در ایران ما، عمده برق کشور از سدها و با استفاده از آب تامین میشود. در حالی که اینجا کشوری آفتاب خیز است که اغلب و در تمام اوقات سال از تابش خورشید بهره مند است. در کشورهای اروپایی که هرگز آفتاب به این قدرت نمیتابد ده ها برابر ما با استفاده از سلول های خورشیدی برق خود را تامین میکنند و اکثر ساختمان ها و و مجتمع ها در مورد برق خودکفا هستند. حال چه میشود اگر قانونی وضع شود که بناهای پر جمعیت، مهم و ساختمانهای بزرگ را موظف کند تا در پشت بامهای خود سلول خورشیدی نصب کنند و برق مورد نیازشان را تامین نمایند؟ که در این صورت هم خود هزینه کمتری متحمل میشوند و هم کمک چشمگیری به حل بحران آب و حتی برق کشور خواهند کرد... همین گونه است درباره استفاده از انرژی خدادادی باد که آن هم به تولید محدود نیروگاه های بادی در دو نقطه از کشور انجامیده است. خانه از پای بست ویران است... حرف من این نیست که فرهنگسازی در مورد بهبود و صرفه جویی مصرف آب، بیهوده و غلط است؛ بلکه می گویم در کنار یک چنان تبلیغاتی باید یک چنین اقداماتی را نیز سر و سامان داد تا با برابری دو کفه ترازو (دولت و ملت) مسئله آب کشور به بهترین شکل حل شود. برچسب:, :: :: نگارنده : Hani
مردم اغلب بي انصاف، بي منطق و خود محورند ولي آنان را ببخش.
اگر مهربان باشي تو را به داشتن انگيزه هاي پنهان متهم مي کنند، ولي مهربان باش .
اگر موفق باشي دوستانی دروغين ودشمنانی حقيقي خواهي يافت، ولي موفق باش.
اگر شريف ودرستکار باشي فريبت مي دهند، ولي شريف و درستکار باش .
آنچه را در طول ساليان سال بنا نهاده اي شايد يک شبه ويران کنند، ولي سازنده باش .
اگر به شادماني و آرامش دست يابي حسادت مي کنند، ولي شادمان باش .
اگر نیک اندیش باشی نيکي هايت را فراموش مي کنند، ولي نيکوکار باش...
برچسب:, :: :: نگارنده : Hani
بعد از واقعه ی عاشورا و بازگشت اهل بیت (ع) به مدینه، اندوه و غم بر بازماندگان کربلا سایه افکنده بود. نقل کرده اند که امام زین العابدین علیه السلام هرگز آسوده نشد؛ همواره اندوهگین بود و خصوصاً هرگاه آب یا غذایی برایشان می آوردند حزن و گریه شان شدیدتر می شد. روزی فردی از ایشان پرسید: ای پسر رسول خدا آیا اندوه شما را پایانی نیست؟ فرمود: وای بر تو، یعقوب نبی دوازده پسر داشت. خداوند یکی را از نظر او ناپدید نمود. از غم دوری فرزند، مویش سپید و قامتش خمیده گشت و چشمانش از شدت گریه و اندوه نابینا گردید حال آنکه پسرش زنده بود. ولی من به چشم خود دیدم که پدر، برادر و هفده نفر از اهل بیت و همچنین یاران پدرم در خاک و خون افتاده قطعه قطعه شدند و سرهایشان از بدن جدا گردید... پس چگونه اندوهم به پایان رسد و گریه ام تقلیل یابد؟ صلی الله علیکم یا اهل بیت النبوة
خداوند، شر را نیافریده است. شر فقدان خدا در قلب افراد
برچسب:, :: :: نگارنده : Hani
برچسب:, :: :: نگارنده : Hani چند روز پیش برای خرید شیرینی به یک قنادی رفتم . پس از انتخاب شیرینی ، برای توزین و پرداخت مبلغ آن به صندوق مراجعه کردم. آقای صندوقدار مردی حدوداً ۵۰ ساله به نظر می رسید . با موهای جوگندمی ، ظاهری آراسته ، صورتی تراشیده... القصه… ، هنگام توزین شیرینی ها ، اتفاقی افتاد عجیب غریب ! مدتها بود که چنین چیزی ندیده بودم. آقای شیرینی فروش جعبه را روی ترازوی دیجیتال قرار داد، بعد با استفاده از جدول مقابلش وزن جعبه را از وزن کل کم کرد . یعنی در واقع وزن خالص شیرینی ها را به دست آورد. سپس وزن خالص را در قیمت شیرینی ضرب کرد و خطاب به من گفت: "۸۰۰۰ تومان قیمت شیرینی به اضافه ۲۵۰تومان پول جعبه می شودبه عبارت ۸۲۵۰ تومان "
نمی دانم مطلع هستید یا نه! ولی سایر شیرینی فروشیها، جعبه را هم به قیمت شیرینی به خلق الله می فروشند. و اصلاً راستش را اگر بخواهید بیشترشان معتقدند که بیش از نیمی از سودشان از این راه است. اما فروشنده مذکور چنین کاری نکرد. شیرینی را به قیمت شیرینی فروخت و جعبه را به قیمت جعبه. کاری که شاید در ذهن شمای خواننده عادی باشد ولی در این صنف بغایت نامعمول و نامعقول !
رودربایستی را کنار گذاشتم و از فروشنده پرسیدم:
"چرا این کار را کردید؟!! "
ابتدا لبخند زد و بعد که اصرار مرا دید ، اشاره کرد که گوشم را نزدیک کنم . سرش را جلو آورد و با لحن دلنشینی گفت:
"اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. ویل للمطففین…"
و بعد اضافه کرد:
"وای بر کم فروشان! داد از کم فروشی! امان از کم فروشی!"
پرسیدم :
" یعنی هیچ وقت وسوسه نمی شوید؟!! هیچ وقت هوس نمی کنید این سود بی زحمت را…."
حرفم را قطع کرد: "چرا! خیلی وقتها هوس می کنم. ولی این را که می بینم…" و اشاره می کند به شیشه میز زیر ترازو.چشم می دوزم به نوشته زیر شیشه: "امان ز لحظه غفلت که شاهدم هستی! "
چیزی درونم گر می گیرد . ما کجاییم و بندگان مخلص خدا کجا ! حالم از خودم بهم می خورد. هزار بار تصمیم گرفته ام آدمها را از روی ظاهرشان طبقه بندی نکنم ولی باز روز از نو و روزی از نو. راستی ما کم فروشی نمی کنیم؟ کم فروشی کاری ، کم فروشی تحصیلی ، گاهی حتی کم فروشی عاطفی !!!!!
برچسب:, :: :: نگارنده : Hani دانشجوى سال دوم بودم . یک روز سر جلسه امتحان وقتى چشمم به سوال آخر افتاد ، خنده ام گرفت . فکر کردم استاد حتماً قصد شوخى کردن داشته است . سوال این بود : « نام کوچک زنى که محوطه دانشکده را نظافت می کند چیست ؟ » درست قبل از آن که از کلاس خارج شوم دانشجویى از استاد سوال کرد آیا سوال آخر هم در بارم بندى نمرات محسوب می شود ؟
برچسب:, :: :: نگارنده : Hani از طبیعت می توان درس های بسیاری گرفت. پادشاهی با وزیر و سر داران و نزدیکانش به شکار می رفت. همین که آنها به میان دشت رسیدند، پادشاه به یکی از همراهانش به نام جاهد گفت:جاهد حاضری با من مسابقه اسب سواری بدهی؟ در این هنگام پادشاه به جاهد گفت:هدف من اسب سواری نبود ، می خواستم رازی را با تو در میان بگذارم، فقط یادت باشد که نباید این راز را با کسی در میان بگذاری. جاهد گفت:ای پادشاه به من اطمینان داشته باش. پادشاه جدید گفت: تو گناه بزرگی کرده ای و آن فاش کردن راز برادرم است، من به کسی که یک راز را فاش کند . نمی توانم اطمینان کنم و یقین دارم تو روزی رازهای مرا هم فاش می کنی . برچسب:, :: :: نگارنده : Hani
واقعا مشکل خیلی از ما انسانها این است :
برچسب:, :: :: نگارنده : Hani فرعون پادشاه مصر ادعای خدایی میکرد. من با این همه توانایی لیاقت بندگی خدا را نداشتم آنوقت تو با این همه حقارت ادعای خدایی می کنی؟ یکی از اساتید دانشگاه تعریف می کرد... برچسب:, :: :: نگارنده : Hani سه نفر اشتباهي دستگير ميشن و در نهايت ناباوري به اعدام روی صندلی الکتریکی محکوم ميشن....
خوندم و به قدرت بی پایان خدا اعتقاد دارم؛ میدونم که خداوند نمیذاره آدم بیگناه مجازات بشه.
عدالت ایمان دارم و میدونم بالاخره آدم بی گناه تبرئه میشه.
شما میگم که تا وقتی این دو کابل به هم وصل نباشن هیچ برقی به صندلی نمیرسه! خوب بقيه داستان هم مشخصه، مسئولين زندان مشكل رو ميفهمن و موفق به اعدام فرد ميشن!!
پس باید در نظر داشت که:
برچسب:, :: :: نگارنده : Hani زمانی که شایعه ای را می شنوید و قصد انتقال آن به دیگری را دارید بحث کوتاه فلسفی زیر را در ذهن خود مرور کنید:
|